متن سخنان ارائه شده آقای؛مجتبی احمدی در نشست تبیینی حسینیه انقلاب اسلامی پیرامون انتخابات مجلس اسفند 94 با موضوع:مجلس؛بلند گوی دشمن یا مردم 

موضوع اولین جلسه: مجلس؛برای جمهوریت یا اشرافیت سیاسی

برای مطالعه به ادامه مطلب مراجعه کنید


 

 

بعد از گذشت سی و اندی سال از انقلاب اسلامی به کدام سمت می رویم؟


می دانیم که همه انقلاب های بزرگ در معرض انحراف هستند.آخرین نمونه انقلاب های(دینی) نهضت حضرت رسول(ص) بود که دچار انحراف شد.در حال حاضر ما نگرانیم از اینکه چه مسیری را داریم طی می کنیم؟آیا این مسیری که در دهه چهارم انقلاب طی می کنیم مسیری هست که کمک کند به تحقق آن هدفی که در 57 رقم خورد یا اینکه با آن فاصله داریم؟

بعد از پیامبر اکرم(ص) امیرالمومنین با جدیت به دنبال اصلاح جامعه پس از پیامبر بود، شاید قریب به سی و اندی مسئله بود که در جامعه اسلامی بوجود آمده بود که باید اصلاح می شد و دغدغه حضرت آنقدر جدی بود که در قضیه شورا پس از خلیفه دوم برای به حکومت رسیدن شرط تبعیت از سنت شیخین را نپذیرفت.


ما با برادران اهل سنت هم که صحبت می کنیم، می پرسیم ؛ به نظر شما امیرالمومنین چرا نپذیرفت. آیا امیرالمومنین به دنبال چیزی غیر از این بود که سنت رسول الله حفظ شود.سنت رسول الله ضرورتا در سنت شیخین نبود و امیرالمومنین بر حفظ سنت پیامبر حریص بود و آنقدر هم ایشان صادق و بزرگوار بودند که حاضر نشدند به خاطر رسیدن به قدرت هر اقدامی را انجام دهند.

در نهضت اباعبدالله هم می بینیم که هدف امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت است.

به هرحال این یک نگرانی است که همواره وجود داشته. در انقلاب اسلامی ایران هم (توجه به مسیر و عدم انحراف)خیلی ضرورت دارد. بعضی از رفقا با بیان اینکه نباید ما سیاه نمایی بکنیم،دارند سفید نمایی می کنند.


ما که دغدغه داریم اگر نقدی می کنیم ،گفت و گوی انتقادی داریم نسبت به وضع موجودمان، حتما به دنبال اصلاح هستیم و لزومی هم ندارند که بخواهیم سانسور کنیم، بگوییم نه دشمن سوء استفاده می کند.حداقل دراین محافل این تیپی(حسینیه انقلاب) جای این صحبت ها هست،حتی شاید دیر هم شده باشد.

کسانی که در حال حاضر(اهداف و آرمان های انقلاب) را بازخوانی می کنند،این دغدغه را دارند که جامعه بعد ازگذشت سی و اندی سال از انقلاب به کدام سمت می رود.


در آستانه انتخابات اسفند 94 مسئله ما چیست؟ نگرانی ما از چه چیزی هست؟ واقعیت امر این است که این نگرانی ناشی از این هست که ما فکر می کنیم کل این بازی انتخابات ها از مجلس و شورای شهر و ریاست جمهوری و خبرگان از آن هدفی که داشتیم کلا خارج شده و یک مسیر دیگری را طی می کند.

وقتی می نشینیم از دور به اتفاقات رخ داده نگاه می کنیم، تازه می گوییم این آنی نبوده که ما به دنبالش بودیم.مسئله سیاست آیا اصلا برای ما اینقدر مهم بوده؟وقتی ما انقلاب کردیم، بزرگوارانی که آن سالها حضور داشتند،آیا مسئله ما فقط سیاست بود؟ اصلا ما حکومت تشکیل دادیم که چه اتفاقی بیافتد؟واقعا هدف از تشکیل حکومت چه بود؟ اینها سوالاتی است که باید از خودمان بپرسیم.


هدف انبیا برقراری عدالت درهمه حوزه ها


اگر بخواهم خیلی ساده بیان کنم.یک آیه در قرآن است که می فرماید؛« لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ »یعنی هدف انبیا و کل مسیری که ما طی کرده ایم در این 1400 و اندی  سال به خاطر این بوده که مردم بین خودشان در همه مناسبت های اجتماعی به انصاف و عدالت رفتار بکنند.

طبعا مهمترین حوزه (مطالبه)عدالت در سطح حکومت رقم می خورد.امیرالمومنین هم در نهج البلاغه می فرمایند که؛« وَ أَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِی عَلَى اَلرَّعِیَّةِ وَحَقُّ اَلرَّعِیَّةِ عَلَى اَلْوَالِی فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ ..» بزرگ ترین این حقوقی که خداوند در عالم قرار داده است، حق رعیت بر والی است و حق والی بر رعیت. البته علی رغم اینکه عدالت در حکومت مهمترین سطح تحقق عدالت است اما هدف انبیا برقراری عدالت درهمه حوزه ها بود نه اینکه مثلا من به دنبال عدالت سیاسی باشم اما اگر حق همسایه ام را خوردم اشکالی نداشته باشد.


اینکه خداوند می فرماید« لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ » یعنی مردم در مناسبات خود به عدالت و انصاف رفتار بکنند. جالب تر اینجاست که بدانید این جزء اخلاق الهی است.خداوند در وصف خود در آیه ۱۸ آل عمران قائم بودن به قسط را متذکر می شود و می فرماید؛«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»

خداوند، عالم را در یک عدالت و توازن آفریده و ما انسان هایی که در عالم اینقدر متکبر آفریده شدیم، قوا و غریزه های مختلفی داریم، و باید بتوانیم در رفتارمان به عدالت برسیم.


عدالت به معنای تعادل و به اعتدال رساندن است. راغب در مفردات فساد را به خارج شدن شیء از اعتدال و اصلاح را نقطه مقابل آن تعریف می کند و ظلم را به معنای خارج شدن شیء از جایگاهش تعریف می کند و عدالت امور را به جایگاهشان بر می گرداند. لذا عدول از حق به دلیل هوی و هوس و شهوت و غضب در نفس انسان بسیار محتمل است لذا فلسفه خلقت این است که مردم در مناسبتشان با یکدیگر بتوانند با کنترل و خویشتنداری به عدالت رفتار کنند. لذا عدالت از مناسبات اجتماعی شروع می شود و در مناسبات سیاسی به اوج می رسد. بنابراین جامعه ای که مردمش با یکدیگر به عدالت رفتار نکنند در حوزه سیاست هم توقع و انتظاری نمی رود که حکام با ایشان به عدالت رفتار کنند پس بیراه نیست که بگوییم جامعه عدالتخواه، حکومت عدالتخواه را ایجاد می کند.

حتی ماهایی که به دنبال عدالت سیاسی هستیم این نگرانی برای شخص خودمان هم بسیار جدی است. خداوند به صراحت در قرآن فرموده است؛ نکند شمایی که می خواهید بروید و عدالت را برقرار بکنید در عداوت با دشمن،از حد بگذرید. نکند دشمنی شما با دشمن باعث شود که از عدالت خارج بشوید.«  وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»‏


همه ی هدف انبیا این بوده است؛که ما نسبت به بی عدالتی حساس بشویم.ببینید کجاها عدالت پایمال می شود،در رابطه شخصی خودمان، رابطه استاد و شاگردی، خانوادگی و...نباید بی تفاوت گذشت.

درحال حاضر، مشکلاتی زناشویی که ما در جامعه مان داریم در خصوص عدم رعایت عدالت در خانواده است.بحث رعایت حقوق زن و مرد و فرزندان که در سنت خودمان داشتیم وهنوز باقی مانده است، اما در بسیاری مواقع توجه نمی شود و رفتار ظالمانه بروز می دهیم.

 دغدغه اصلی و غایی ما این است که بتوانیم جامعه ای را بسازیم که در آن جامعه،مردم به عدالت و انصاف باهم رفتار بکنند.برای برقراری عدالت «ناس» هم فاعل این اتفاق و  قیام کننده در جامعه است .


معنای قیام در « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ » این است که اینطور نیست که فقط دانش ما در مورد عدالت افزایش یابد بلکه عدالت جنسش این است که هرجا دیدی حقی ضایع می شود جلویش را بگیری و قیام کنی.

حالا باید دید، در شرایط فعلی جمهوری اسلامی چقدر در امر برقراری عدالت، موفق بوده ایم.یک وقت می گوییم هنور موفق نشده ایم یا اینکه در مسیر موفقیت هستیم یا از مسیر دور میشویم.

وقتی خداوند می فرماید؛ «ناس» در سطح سیاسی ناس یعنی همه مردم، یعنی جمهوریت و مسئله جمهوریت را امام خیلی خوب فهم کرد.


در جهان اسلام بعد از پیامبر،آرام آرام مردم به حاشیه رفتند و خلافت هم سلطنتی شد.خود اهل سنت هم می گویند؛ که خلافت تبدیل به سلطنت شد.برخی ها معتقدند از اواسط حکومت خلیفه سوم این مسئله آغاز شد و با آمدن حضرت علی (ع) اصلاحاتی انجام شد و با آمدن معاویه به کلی تبدیل به سلطنت شد.

در دوران پس از پیامبر اهل بیت فقط در مقطع زمانی امام علی (ع) امکان حکمرانی و عمل به عدالت در عرصه حمرانی داشتند. در آن زمان مردم و مسئله جمهوریت نیز برای ایشان مهم بود که بعد از حدود 4 سال دیگر فرصتی برای اهل بیت فراهم نشد.

در زمان پس از غیبت نیز، تشیع در دوران حکومتهایی چون آل بویه، ایلخانان و صفویه،تقریبا سلطنتی اداره می شد.


(برگردیم به عقب)چه شد که امام دست به یک انقلاب معرفتی زد و صحبت از جمهوریت کرد؟ در روزهای آغازین مبارزه به امام می گفتند؛ شاه شیعه است.خیلی جدی هست این مسئله ، یعنی شما می بینید که در درون حوزه های علمیه شیعی، گفتمان سلطنت جا افتاده است.

امام برای شروع، انقلاب معرفتی کردند،البته کار بسیار سختی بود.ایشان میگفتند« خون دلی که پدر پیرتان از این دسته روحانیت متحجر خورده ا ست هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده » همین انقلاب معرفتی ما را کم کم به این رساند که قرار است «ناس»فاعل این عدالت باشند و با سلطنت کردن این امر محقق نمی شود.

اگر قرار بود بشود که خداوند انبیا را در میان مردم نمی فرستاد، خودش توسط انبیاء حکومت تشکیل می داد و عدالت را هم برقرار می کرد.


نقش مردم و جمهوریت نظام در پیروزی انقلاب و تداوم آن


روی این موضوع که چرا «ناس» برای عدالت باید قیام بکند،حرف بسیار است. شاید ما بتوانیم حکومت اسلامی را با حضور حداقلی مردم برپا کنیم و خیالمان هم راحت باشد و فکر کنیم این مطلوب ماست،اما تصور اشتباهی است.

نقش مردم را امام خیلی خوب می فهمید و از همان آغاز مبارزه نیز مسیر طی شده گذشتگان را بررسی می کرد که؛ چه اتفاقی برای نواب صفوی، شیخ محمدخیابانی، مصدق و میرزای شیرازی و نهضت مشروطه رخ داد.

امام خودشان می گفتند؛ از زمان رضا خان و درگیری هایش با مدرس، پی گیر اوضاع بودند و اینطور نبود که کنج حجره ها بی خبر باشند. بلکه به خوبی از اوضاع جامعه اطلاع داشتند وخودشان در مصاحبه ای در نجف در پاسخ به سوال" اگر پیروز شدید چه کار می کنید؟"خاطر نشان می شوند که؛ من اشتباه مصدق را نمی کنم،من بسیج مردمی تشکیل می دهم.امام فهمیده بود، جایی که مردم برای عدالت قیام کنند هر جریانی در مقابلش باشد شکست خواهد خورد.


فطرتی را خداوند در انسان ها گذاشته - فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها - که الهی است اگر این فطرت بیدار شد انرژی آزاد می شود و می تواند آینده تاریخ را بسازد.و امام به دنبال آزاد کردن این انرژی مردمی بود.و الحمدالله به دلیل استراتژی درستی که داشت و فهم اینکه فاعل این قیام باید مردم باشند مسیر نهضت را طراحی کردند.

همان موقع به امام پیشنهاد قیام مسلحانه می دادند و امام مخالفت می کردند.اگر مسلحانه می شد فقط یک عده می توانستند اسلحه دستشان بگیرند و عموم مردم نمی توانستند.و امام معتقد بودند که خود مردم باید بیایند و حرفشان را بزنند و حقشان را بگیرند.

 

لذا در شب 22 بهمن هم که گفتند حکومت نظامی، یک عده مخالف حضور مردم بودند ولی امام می گفت؛ نه آقا مردم بیایند در صحنه.امام با همین استراتژی پنجمین ارتش دنیا را با دست خالی شکست داد.برآورد هایی که برخی ها تا قبل از این داشتند اصلا تا این حد نبود.فکر نمی کردند که چنین انقلابی صورت بگیرد.

از سال 56 تا 57 عملا انقلاب شروع شد. در قضیه17 شهریور روز قبلش تظاهرات و راهپیمایی بوده و تمام که می شود دوباره یک عده فردا در میدان ژاله(شهدا) تجمع می کنند و ظاهرا بدون برنامه و خود جوش هم بوده است که با حمله ارتش و به خاک و خون کشیده شدن مردم همراه می شود و بعد از آن در شهرهای مختلف چهلم می گرفتند و قضایایی بعدی اتفاق رخ می دهد.

واقعا انقلاب مردمی رقم خورد و خود امام هم می گفتند؛  شما خون دادید، من که نشسته ام اینجا. من هم هیچ ... خاک بر سر من که بخواهم خون شما ریخته بشود و من استفاده اش را ببرم


امام از مسئله جمهوریت کوتاه نیامد با اینکه یک عده معتقد بودند که بعد از پیروزی انقلاب چون مردم تجربه ندارند، حکومت برای چندسال بر عهده امام باشد، برخی انقلابیون این حرف را به امام میزدند.

امام فرمودند؛ نه خیر آقا فقط جمهوری اسلامی.اینکه فرمودند جمهوری این موضوع خیلی مهم بود و امام می گفتند، که ذات دین به دنبال برقراری قسط به دست مردم است و جمهوریت هم چیزی نیست که از فضای دموکراتیک دنیا گرفته باشیم و وصل کرده باشیم به اسلامیت بلکه از خود دین است.

بعد از سقوط محمد مرسی یک کاروان مصری آمده بود ایران که بعضی هایش اخوانی بودند و به نوعی این کاروان نماد جنگ 72 ملت بود و از اقشار مختلف از مسلمان، مسیحی، سکولار و اسلام گرا.. بودند که حتی سر میز غذا که می نشستند باهم دعوایشان می شد و اختلافات جدی داشتند.


یک جایی، اینها سر میز غذا نشسته بودند و داشتند بحث می کردند که؛ مرسی اشتباه کرد ، حکومت دینی نمی تواند پاسخگو باشد و جمهوریت را هم ایران از غرب گرفته و..

یکی از اخوانی ها گفت؛ اگر حکومت نمی تواند پاسخی داشته باشد پس چرا درایران جواب داد. بعد روکرد به من و گفت از این می پرسیم که آیا حکومت دینی جواب می دهد یا خیر، سکولارها خطاب به من گفتند این طرفدار حکومت است و معلوم هست که می گوید حکومت دینی جواب می دهد.

من حرفی نزدم و کمی که بحث جلوتر رفت ،ورود کردم و آیه را خواندم. گفتم که من مخالف نظر شما هستم چرا که وقتی خدا می فرماید« لیقوم الناس بالقسط» ناس فاعل قیام به قسط هستند و ما جمهوریت را از این فاعل بودن مردم برای اقامه قسط گرفتیم.و«ناس» فقط مسلمان ها یا مومنین نیستند.دیدم حرفی نداشتند و انگار به خودشان آمده بودند که بله این دارد راست می گوید.خیلی راحت این مسئله را برایشان حل کردیم و برای آن اسلام گرا هم جالب بود و می گفت من تا حالا به این آیه اینطور نگاه نکردم.


واقعیت این است که امام، جمهوریت را از درون اسلامیت فهم کرده بود و به همین دلیل محکم پایش ایستاد و با حضور و نقش مردم نهضت را ادامه داد تا پیروزی و بعد هم جنگ 8 ساله که تلفات بسیاری برای کشورمان داشت اما باز حضور مردم موثر واقع شد.

در فیلم آژانس شیشه ای دیالوگی هست که می گوید؛ قبل از جنگ کشاورز بودم با تراکتور بعد از جنگ کشاورزم بدون تراکتور، هفته پیش اصفهان بودم یکی از بچه های حاج حسین خرازی یک نفرشان بازنشسته شده بود و داشت مسافر کشی می کرد .واقعا جنگ را مردم اداره کردند.بعد از جنگ امام در پیام سازندگی تاکید داشتند که مردم در توسعه کشور باید حضور داشته باشند، اما خلاف آن انجام شد.

اینجاست که در بحث انتخابات و تشکیل مجلس و دولت و شورای شهر، خبرگان و..باید پرسید آیا انتخابات در راستای هدفی بوده که ما به دنبالش هستیم ؟یا اینکه مردم مهم نیستند و برخی ها نزدیک انتخابات به یاد آنها می افتند؟

در حال حاضر مد شده می روند در تهران سرو صدا می کنند و می آیند در شهرستان ها کاندیدا می شوند و گاها نمی فهمند مسایل شهرستان ها اصلا چه چیزهایی هست.


مردم سالاری دینی یا دین سالاری مردمی


امام بعد از پایان جنگ فرمودند؛ که اداره کشور بر اساس همین اسلوب باید طراحی و عملی بشود.مردم گوشت مقابل تانک نیستند که روز مبادا اهمیت پیدا کنند و بعد از آن هیچ نقشی نداشته باشند و بروند در خانه هایشان.

در زمانی که مطرح شد توسعه امری فنی است که تکنوکرات ها فهم می کنند و همین ها باید بیایند و کشور را به توسعه برسانند، اینجا بود که متاسفانه آرام آرام مردم از مسیر اداره کشور کنار گذاشته شدند. در واقع تکنوکراسی نخبگان و الیت ها را مشروعیت بخشید و نوعی اشرافیت نخبگانی را ترویج کرد.


البته گفتمان راستی ها در (فضای جامعه و دانشگاه )وجود داشت و اینها هنوز به درک اهمیت جمهوریت نرسیده بودند ،امام به نقش جمهوریت رسیده بود اما اینهایی که شاگرد امام بودند به این موضوع نرسیده بودند.و نماد این قضیه درس اخلاق آقای مهدوی کنی بود که من خودم در دانشگاه امام صادق از ایشان شنیدم که تا همین اواخر گفتند که مردم سالاری دینی نداریم ما دین سالاری مردمی داریم.

دین سالاری مردمی با مردم سالاری دینی تفاوتش دراین هست که وقتی میگوییم مردم سالاری دینی یعنی مردم فطرت الهی دارند که برای حق و عدالت می توانند بیایند قیام کنند و حتی دین خدا را مردم حفظ کنند و محقق کنند اما دین سالاری مردمی یعنی مردم که نمی فهمند ما می فهمیم و مردم باید پیرو ما باشند.این نگرش ها دو ساختار سیاسی ایجاد می کند که از دلش جمهوریت در مقابل اشرافیت سیاسی و دینی  بیرون می آید.


نحوه ظهور و بروز اشرافیت سیاسی


اشرافیت سیاسی در خیلی از سازمانها و ارگان های ما تحت لوای روحانیت اجرا می شود.و دانشگاه امام صادق(ع)نیز نماد اتم اشرافیت دینی هست.بسیاری از آستان های مقدس اشرافیت دینی دارندو علی الظاهر حق مردم نیست که از این ها سوال بکنند.

اما اگر بپذیریم که حکومت حق مردم و مال مردم است که مردم آن را تفویض می کنند.آن موقع مردم حق پرسش دارند،حق نظارت دارند. رهبری در پیام امسال گفتند مردم کارفرما هستند و دولت کارگزار خوب طبیعی است که کارگزار باید پاسخگوی کارفرما باشد نه بالعکس. گفتمان مردم سالاری دینی امام هنوز کامل محقق نشده و در حال حاضر بهترین حالتش دین سالاری مردمی است. یعنی دو پارادایم وجود دارد و باید به صورت جدی این ها را بگذایم وسط و بحث و نقد کنیم.من بارها شاهد بودم که دین سالاری مردمی چقدر خشن می شود و به سمتی می رود که برای مردم جایگاهی قائل نیست.


ما تقریبا با جمهوریت فاصله گرفته ایم.جمهوریت قوام یافته و اصیلی که زمینه این قیام را فراهم می کند.و آرام آرام در قالب جمهوریت نمایندگانی تبدیل میشود به اشرافیت سیاسی که مردم فقط در انتخابات بیایند و رای بدهند و لطف کنند برای راهپیمایی ها هم حضور پیدا بکنند.و آن فردی هم که میخواهد رای مردم را داشته باشد از خدا می خواهد که همین مردم فعال سیاسی هم نباشند و در مقطع انتخابات فقط در صحنه سیاسی حاضر باشند چرا که اگر پس از انتخابات هم در صحنه سیاسی فعال باشند نظارت خواهند کرد و نماینده شان را به چالش خواهند کشید و این مطلوب فضای اشرافی نیست.

طبیعی است در فضای اشرافیت سیاسی که البته به اسم جمهوریت نمایندگانی بوجود می آید اتفاقا اگر مردم توده ای بشوند مطلوب است. دم انتخابات یکی بگوید من سرهنگ نیستم و جو ایجاد کند تا رای بیاورد یکی بیاید پرونده رو بکند دفعه بعد هم معلوم نیست چه کار بکنند. و یا اینکه مردم اینقدر از فعالیت مستمر و منظم سیاسی محروم شوند که یا باید به لیستی که یک عده تایید می کنند رای بدهند یا همیشه باید گفت در برهه حساس زمان هستیم و انقلاب در خطر است و قطب بندی الکی سیاسی ایجاد بشود و بر اساس این قطب بندی ها بر احساسات مردم موج سواری شود.


و آن طرف هم به فعال مردمی که علقه های اصلاح طلبی دارد، بگویند اگر امسال ما بتوانیم مجلس را بگیریم گام های استواری برای آزادی خواهیم برداشت.

هر دو طرف به این صورت جو سازی می کنند و میشود همان دموکراسی نمایندگانی که البته بهتر است بگوییم اشرافیت سیاسی و همین شرایطی که می بینیم. ولی اگر قرار بود مردم حضور مستمر داشته باشند آن موقع مردم برای اینکه بتوانند کشور را اداره کنند و در تصمیمات شریک باشند باید از ریز مسایل کشور اطلاع پیدا می کردند.

مردم باید سوال می کردند و پیگیری می کردند و حکمرانی محلی ایجاد می شد.و سیستم متمرکز در مرکز کشور ایجاد نمی شد.بلکه الگوی حکم رانی توسعه پیدا می کرد و مردم خودشان می توانستند یک روستا یا یک محله را اداره کنند.و ساختارهای مردم نهاد سیاسی تشکیل می شد .


در اقتصاد هم این کار انجام نشده است. یک اقتصاد فربه غیرشفاف دولتی درست شده که معلوم نیست کی به کی هست.یکی 3هزار میلیارد تومان برمی دارد دیگری چند هزار میلیارد دیگر و مردم نمی فهمند، تکنوکرات ها مسایل پیچیده ایجاد می کنند که کسی نمی فهمد. پیچیده کردن مسائل از سوی تکنوکرات ها ضد جمهوریت است و اشرافیت نخبگانی را تداوم می بخشد جالب است که مردم می بیینند با عوض شدن آدمها هیچ اتفاقی نمی افتد خب همین ها نا امیدی و خستگی سیاسی ایجاد می کند.

اگر الگوی که امام فرمودند و مردم باید در آن سهیم می شدند را پیاده می کردیم خود مردم اجازه نمی دادند که این سیستم اقتصادی فربه بشود، می توانستند نظارت بکنند، کارگرهای این مملکت هم حق حکمرانی پیدا می کردند.آن کارمند جرات می کرد که حرف بزند انتقاد بکند و نگذارد که منافع عمومی پایمال شو و از به خطر افتادن امنیت  شغلی اش نیز احساس نگرانی نداشته باشد.


در واقع در انتخابات یک عده برای خودشان تقسیم قدرت می کنند و این مسئله وحشتناکی هست که ما رسیدیم به اشرافیت سیاسی.گویا یک عده فقط باید بروند و کرسی ها را پر کنند.من و شما هم این وسط شدیم پیاده نظام این آقایان و جناح ها که دم انتخابات به هم فحش بدهیم و بازار اشرافیت سیاسی اینها را گرم کنیم بعد هم نخود نخود هرکه رود خانه خود بعضی ها هم باید بروند عادل آباد و اوین.

این پدیده بسیار خطر ناکی هست که دیر یا زود ما را از « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ » دور خواهد کرد.مردم برای عدالت قیام نخواهند کرد.مردم را هم آلوده می کنیم به این بازی اشرافی.یا باید سفره شام بیدازند یا وعده 50 هزار تومان بدهند و مردم می شوند کسانی که باید استادیوم ها را پر کنند.واگر استادیوم ها را برای ما پر نکردند مردم خوبی نیستند.

مردم را بکنیم زینت خیابان ها و دنبال ماشین ها راه بی افتند، فرقی هم نمی کند چه این دولت باشد چه آن دولت.ولی اینکه مردم بیایند بگویند آقا جان؛من برای مبارزه با فساد برنامه دارم ،یکی بگوید آقا من اعتراض داردم که خدمات و منابع شهری به محدوده خاصی ارائه می شود دیگر نوعی فضولی است. آن وقت می گویند مردم حرف های گنده تر از دهانشان می زنند،مردم مگر حق دارند اینحرفها را بزنند.


در جمهوری نمایندگانی چه کسی صلاحیت دارد؟


مجلس خبرگان تشکیل می شود که چه اتفاقی بی افتد؟چه کسی صلاحیت انتخاب رهبر را دارد؟کسی که حداقل خودش یک رهبری اجتماعی کرده باشد.کسی که وارد واقعیت اجتماعی شده و مشکلات مردم را فهم کرده و می داند که در سطح ملی اگر فردی بخواهد رهبری یک جامعه پیچیده ای که از همه طرف برایش تهدید هست، چه ویژگی هایی باید داشته باشد.

علمای ما الان این طور هستند؟آیا با مردم و برای مردم و در مردم هستند؟من داشتم فکر می کردم که چرا خداوند برای قوم لوط پیامبر فرستاد.حضرت لوط در میان قوم لوط بود، ایشان نمی گفتند که ما برویم جای دیگر،خدای ناکرده به این آلودگی ها نزدیک نشویم که دین و اخلاق و تقوایمان به خطر بی افتد.


اتفاقا حضرت لوط وارد یک واقعیت کثیف اخلاقی شده بود برای اینکه حلش بکند.اینها خلق الله هستند که به انحراف رفتند و پیامبر خدا باید اینها را برگرداند.تلاش ها و رنج های ایشان برای حل مسئله در قرآن آمده است.

وقتی ما اصلا سازوکار ولایت اجتماعی تعریف نکرده ایم، رهبری اجتماعی وجود ندارد دراین کشور. علما می دانند رهبر مملکت باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟!


این از مجلس خبرگان مان،واقعیت امر این است که می بینیم عموم روحانیت نه از مردم نه برای مردم و نه با مردم هست.من نمی دانم بزرگوارانی که می خواهند وارد مجلس خبرگان بشوند چه درکی از مسایل پیچیده جامعه ایرانی دارند که بدانند رهبری جامعه بعد از (امام خامنه ای) چه کسی باید باشد.

حالا بیاییم سراغ مجلس مان ، اینهایی که یا از حجره بیرون می آیند یا از پادگان یا میز استاد دانشگاهی یا مدیران ساختمان نشین این فرد تا حالا چقدر مواجهه داشته با خانواده هایی که از اعتیاد رنج می برند؟چقدر این خانواده هایی را که در معرض فروپاشی هستند از نزدیک لمس کرده که حالا می خواهد وارد مجلس بشود و برنامه ملی بدهد؟

پدیده جدیدی هم چند سالی است که شایع شده و هنرمندان و ورزشکاران هوس سیاست کرده اند و متاسفانه برخی از دوستان حزب الهی نیز صرفا با بالا رفتن تعداد فالورهاشون در اینستاگرام و گوگل پلاس هوس سیاست کرده اند! یعنی لازم نیست چقدر تجربه زیسته عینی و واقعی در متن مردم داشته باشید. کافی است مشهور باشید. 


این تیپ آدمهایی که یک دفعه دم انتخابات در لیست ها پیدایشان می شود اینها چقدر با این مسئله که مشکل آب روستا و دعواهای فامیلی وجود دارد برای سهم آب، را فهم کرده است؟

مگر ما مشکل آب نداریم و نمی گوییم ارتقا بهره وری آب.خب بهره وری آب که شما می گویی آخرش همان کشاورز باید انجام بدهد.اصلا می دانند تغییر رفتار کشاورزان برای استفاده از آب باید چگونه باشد؟!

اگر به نوشتن اسناد بالا دستی باشد که کشور پر است از اسناد و برنامه هایی که نوشته شده 5 تا برنامه نوشتیم.اگر قرار باشد حرف های قلمبه سلمبه زده شود که همه بلدیم.کسی که می خواهد نماینده مردم بشود باید حداقل یک دهه در متن واقعیت اجتماعی غرق شده باشد تا از توهم حجره ای و پادگانی و آکادمیک و برج های اداری و صفحات شبکه های اجتماعی خارج شده باشد و برای طراحی الگوهای واقعی حل مسائل کشور دانش کاربردی کافی اندوخته باشد.


وعده نقطه ای هم ندهندکه مثلا فلان کارخانه را راه می اندازم من چنان می کنم.بگوید من  از همه مسایل شیراز خبر دارم زندگی کردم دراین محله ها .مسئله دانشگاهیان، هنرمندان و مسئله عادی مردم را می دانم.می دانم الان شیراز در قاچاق چه وضعیتی دارد.مسئله نوکیسگی را در شیراز مطلعم.تاثیر پاساژ ها را برفرهنگ و آینده شیراز می دانم.

همه اینها را می دانم و برای برنامه ششم توسعه که قرار هست در مجلس جمهوی اسلامی تصویب بشود برنامه توسعه منطقه ای دارم و می روم آنجا داد میزنم و اجازه نمی دهم در 5 سال آینده مسیر توسعه در شیراز و فارس به شکلی باشد که اصلا مسایل واقعی شهر دیده نشود.

اصرار می کنم که باید مسایل دیده بشود و با مشارکت مردم هم حل شود.داریم همچین افرادی  را؟اگر داریم نشان بدهید.

البته باید توج داشت وقتی می گوییم مردم یعنی همه مردم.حضرت امیر به مالک می فرمایند؛ ای مالک مردم یا برادران دینی تو هستند یا همنوع تو .خودی وغیر خودی و نخودی و بی خودی نکن.دسته بندی نکن که حالا یک عده خودی هستند و یک عده غیر خودی .


آزادی در جامعه لازمه جمهوریت و عدالت


ما حکومت تشکیل می دهیم که اتفاقا همان مخالف نظام ها هم در لوای حکومت دینی حقش را بگیرد.نمی شود ما یک عده را کلا حذف کنیم ، مشارکت هم بشود 50-60 درصد بگوییم بس است دیگر آمریکا با آن ادعای دموکراسی مشارکت اش 40 درصد است.برای 60 درصد سرمان را بالا میگیریم که بگوییم مشارکت ما از آمریکا بیشتر است.

این تفکر هم ضد نظام و جمهوریت است، یک سری ابزارها درست می کنیم و با آنها بخشی از مردم را حذف می کنیم.این بخش مردم نظراتی دارند که باید بپذیریم نباید بگوییم آنها نباید طوردیگری فکر بکنند و باید مثل ما فکر کنند.

امیرالمومنین(ع) تا زمانی که خوارج حق عمومی را ضایع نکرده بودند اجازه می داد که حرفشان را بزنند و زمانی که آمدن حق مردم را پایمال کردند چون حکومت مدافع حق مردم است با خوارج برخورد شد.


اصلا علی شهید راه آزادی بود آنقدر در دسترس بود که آمدند شهیدش کردند.علی آزادی را یک حق عمومی می دانست .اعتراض و نقد سیاسی را یک حق می دانست چون که خودش را وکیل می دانست.

لذا آزادی از این منظردر نگاه امیرالمومنین لازمه جمهوریت و عدالت است و نمی شودحذفش کرد ولو منتقد باشد بالاخره جزیی از مردم است .

اگر پذیرفتیم حکومت تشکیل بدهیم.مردم یعنی همه مردم.واگر قائلیم که مردم به قسط قیام کنند پس باید بپذیریم که حرف بزنند، نقد کنندو نماینده خودشان را داشته باشند.


لذا متاسفانه با ساختارهای فربه اشرافیت مواجه هستیم البته من به جریان اصلاحات نیز به شدت نقد دارم، به جریان اشرافی آکادمیک اصلاحات نقد دارم. اینها یک سری مفاهیم که دغدغه مردم نبود را مطرح و انحراف ایجاد کردند.مردمی که آمدند به خاتمی رای دادند همین مردم بودند.مردم آمریکایی که نبودند.به دنبال آزادی بودند. هاشمی کاری کرده بود که مردم به دنبال آزادی بودند ولی خب اینها نامردی کردند و رای مردم را جای دیگری بردند .به اشرافیت بدی کشیده شدند.

نماینده تراز جمهوریت باید از دل مردم باشد. درک دقیقی از مسایل مردم داشته باشد. آیا نماینده ها درکی از آسیب های جنسی که درجامعه ما هست دارند؟ می دانند الان جوان ها چقدر مشکل دارند؟ فهمی از این دارند که بخواهند برای حلش برنامه داشته باشند؟یا نه مسئله اش این نیست.مسئله اش دعوای سیاسی با یک جناح دیگر هست.اگر با آن نگاه جمهوریت ببینیم نماینده باید کسی باشد که مردم خودشان به نتیجه برسند که این فرد می تواند مشکلاتشان را حل کند.


مردم را توده ای کردیم برایشان ذهنیت های هیجانی ایجاد کردیم تا دربرهه های زمان با قالب های یکسان سیاسی رفتار کنند.خب موضوع اشرافیت بسیار گسترده است که بنده در این باره مطلبی را در ماهنامه صدای مردم با عنوان«اشرافیت انقلاب را می بلعد» نوشتم که اصلا خیال نکنیم خود ما در معرض اشرافیت نیستیم.

بنده خودم کسی بودم که از دوستداران آقای سعید جلیلی بودم ولی نقدی که به ایشان داشتم و به دوستان هم گفته ام ،آقای جلیلی خواسته یا ناخواسته آلوده اشرافیت شده است دوستان گفتند؛آقای جلیلی که مردمی ترین چهره انتخابات بوده، گفتم نه فقط بحث قیافه و تیپ نیست.

وقتی مفاهیمی که ایشان به کار می گیرد مثل؛ آمایش سرزمینی ،توسعه نامتوازن، اسناد بالادستی و..این مفاهیم،مفاهیمی نیست که مردم با آن درگیر باشند،مفاهیم مال دانشگاهها و  بالا دستی ها و شورای عالی امنیت ملی هاست.


هرجا که ما نتوانیم با مردم گفت و گو کنیم ، زبان صحبت با مردم را بلد نباشیم و متوجه نباشیم که مردم حرف مارا چگونه می فهمند، اگر زمینه فرهنگی که مردم می توانند با ما همکاری  و همدلی کنند را نفهمیم، ما هم دچار اشرافیت می شویم.

هرجا از مردم فاصله بگیریم دچار اشرافیت می شویم حالا چه از صنف روحانیت باشیم چه پاسدار ،چه استاد و دانشجو و خلاصه هرکسی که می خواهد باشد.

امیرالمومنین به مالک فرمودند؛ اگر رعیت حتی به تو ظن ظلم برد مستقیم رابطه ایجاد کن تا حرفش را بزند ، با مردم گفت و گو کن تا رابطه ات با آنها قطع نشود.

حتی فرمودند یک مجلس عمومی تشکیل بده تا همه مردم بیایند وحرف بزنند.حکمرانی مردمی امیرالمومنین کجا و ما کجا!بعد فرمودند بگو این نظامی ها بروند تا آن کسی که می خواهد با تو صحبت بکند به لکنت زبان نیافتد ونترسد از ابهت نظامی اینها.


من بارها شنیدم از رسول الله« جامعه‌ای پاک نمی‌شود مگر در آن جامعه ضعیف بدون لکنت زبان حقش را از قوی بگیرد»بعد امام خطاب به مالک میگوید؛ توقع نداشته باش مردم خیلی اتو کشیده و با احترام بیایند و باتوحرف بزنند، احساس نکن شان سیاسیت شکسته شده است.توباید صعه صدر داشته باشی و سینه ات را فراخ کنی که مردم بیایند و با تو حرف بزنند و احساس کنند که می توانند حقشان را مطالبه بکنند.

امام میفرمایند؛ اگر این رابطه والی با رعیت ایجاد شد مردم طمع دارند که این حکومت باقی بماند.و اگر به دنبال این هستی که دشمن به حکومت ضربه نزند عدالت را برقرار کن. اجازه بده که مردم بیایندو حرفهایشان را بزنند که همین موجب نا امیدی دشمن می شود. مردمی که حکومت را بخواهند دشمن نمی تواند برآن پیروز شود.بعد از آن طرف می گویند؛ اگر این اتفاق نیافتد بیماری های روانی زیاد می شود.

سوال پیش می آید که عدالت سیاسی ربطی به بیماری روانی دارد؟چه کسی این حرف را می زند؟خب امیرالمومنین.


جمهوریت برای ما یک دغدغه مکتبی هست


اگر مردم احساس تعلق نکردند و اگر نتوانستند حقشان را بگیرند بیماری های روانی زیاد می شود.چرا؟چون به مردم اگر ظلم شد اعصاب و زندگی شان به هم می ریزد.

همین آدم اگر جایی نباشد که حرفش را بزند دچار بیماری روانی می شود، افسرده و پریشان حال می شود.بدترین حالتش این است که فرد دچار بیماری روانی بشود و حتی پرخاشگر هم بشود.طرف دارد برای حقش داد میزند، می گویند داری تشویش اذهان عمومی میکنی!

خداوند در قرآن مگر نفرمود؛« لایحب الله الجهر بالسوء من القول »خداوند دوست ندارد کسی صدایش را به زشتی بلند کند الا من ظلم. جایی که دارند بهش ظلم می کنند حتی اگر فحش هم بدهد اشکالی ندارد.علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرمایند؛سوء حتی فحش هم هست.

از اهل شام می آمدند توهین می کردند به امام حسین(ع) بعد ایشان می گفت؛ می دانم درشام تبلیغ علیه ما زیاد کردند.بعد طرف می دید این خاندانی که گفته بودند خارجی اند و اهل دین نیستند این رفتار کریمانه را دارند.


لذا خطر اشرافیت هست و هرجا دچار شدیم این مسایل که امیرالمومنین فرمودند گریبان گیر می شود.بی تفاوتی ها و دوربودن از مردم موجب اشرافیت میشود و چه بسا کسانی که از حکومت بغض دارند بی دین هم بشوند.

امام علی میفرمایند؛ اگر عدالت برقرار شد راه دیندار شدن مردم هم هموار میشود و بالعکس  هم اتفاق می افتد.

لذا جمهوریت برای ما یک دغدغه مکتبی هست و در این سالهای سپری شده که نگاه می کنیم نگران به محاق رفتن جمهوریت می شویم.وحتی آنهایی که دغدغه انقلاب دارند خیلی احساس نمی کنند که همه مردم باشند.اینها دغدغه های جدی هست که باید باهم گفت و گو کنیم و فهم کنیم اوضاع را.من به عنوان کسی که می بینم و می شنوم نگران این هستم که ما مردم را از دست بدهیم.جمهوریت چیزی نیست که وصله پینه ای باشد.


دیندار شدن مردم درهمین جمهوریت هست وقتی به مردم احترام گذاشتیم ،گفتیم بیایید تصمیم بگیرید و حرف بزنید، وقتی نقش مردم دیده شد. خود مردم هم نقش خود را بزرگ و موثر می بینند وبه کارهای کوچک و نامربوط تن نمی دهند.راه دیندار شدن مردم در جمهوریتی هست که ما به آن اعتقاد داریم.

راه ادامه صدور انقلاب هم مردمی است راهی که ما در کشورهای دیگر دنبال می کنیم هم تحقق جمهوریت است همین اوضاع منطقه را که شاهد هستیم.نمیشود ما انتظار داشته باشیم خودمان از استبداد رها بشویم و به جمهوریت ولو ناتمام برسیم و اگر احیانا مردم کشوری از استبداد هنوز رها نشده بپذیرد که با ما همراه بشود برای مبارزه با استکبار! لذا بخشی از مردم که با بشار اسد مشکل داشتند و می خواستند که حکومت آزاد داشته باشند ما نمی توانیم بگویم مردم حق اعتراض نداشتند اگر جمهوریت برای ما اصیل بود مناسبات منطقه ای خودمان را بر اساس سه گانه مقاومت و اسلامیت و جمهوریت و نه صرفا مقاومت بنا می گذاشتیم. اگر توجه به جمهوریت در سیاست منطقه ای ما می شد حتی شاید ما شاهد این جنگ ها هم نمی بودیم و زمینه اعتراضات علیه دیکتاتوری بشار اسد بوجود نمی آمد که مورد استفاده استکبار قرار بگیرد. ظهور یک امر جهانی هست و همه خلق الله برای عدالت قیام می کنند این نکته قیام مردم جهان برای عدالت جدی است. در واقع ظهور جمهوریت جهانی است.